|
||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||
Total search result: 7 (8289 milliseconds) | ارسال یک معنی جدید |
||
Menu |
English | Persian | Menu |
---|---|---|---|
he lined up his men U | مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد | ||
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
|||
Search result with all words | |||
lined photomap U | نقشه عکسی میزان شده یاتنظیم شده | ||
lined well U | چاهی که دیواره ان با سنگ پوشش شده باشد | ||
glass-lined tank U | مخزنکوچکشیشهای | ||
lined U | پوستچینوچروکدار | ||
tree-lined U | درختکارینشده | ||
He has feathered his nest. He has lined his pocket. U | اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است ) | ||
Partial phrase not found. |
Recent search history | Forum search | |||
|
||||
|